۲۲ فروردین ۱۴۰۲

خرافه، یک مفهوم غیرقابل تفسیر

 

فایل صوتی مقاله برای نابینایان در انتهای صفحه

 

مقدمه 

تعریفی که برای خرافه در دیکشنری پیشرفته آمریکائی[1] و در فرهنگ لغت پیشرفته دانش آموزان دانشگاه آکسفورد [2] بریتانیا آمده است تقریبن یکسان می باشد.

           " اعتقاد به آنکه برخی وقایع خاص، به صورتی رخ می دهند که با منطق و علم قابل توضیح نیستند. اعتقاد به آنکه برخی حوادثی خاص خوش و یا بدشانسی می آورند.  برای مثال شکستن آینه عامل بدشانسی تلقی می شود. هر فرهنگ، دارای خرافات خود می باشد." [سند اول]

چند مثال از دیکشنری انگلیسی دانشگاه آکسفورد:

۱-    ترس و وحشت از چیزی ناشناخته و اسرارآمیز یا خیالی. به ویژه در مورد دین، اعتقاد و یا اعمال(ریتوالهای) مذهبی که بر ترس و یا جهالت استوار باشد.

۲-    یک سیستم مذهبی غیرمنطقی؛ یک دین کاذب، بت پرست یا با محوریت یک خدای دروغین. ....

۳-    با دقت بیش از اندازه کارکردن (وسواس).

۴-    به طور کلی اعتقاد غیر منطقی یا بی اساس.

[سند دوم]

در فرهنگ های لغات فارسی، کلمه خرافه را عمدتن مترادف با "موهوم" و "غیر واقعی"، "افسانه" و "کلام باطل" آورده اند.

در فرهنگ های لغت آلمانی نیز به همان موارد فوق اشاره شده به علاوه مسائل دیگری چون:

 

- اعتقاد به اثربخشی نیروهای ماوراء طبیعی مانند جادوگری، طلسم و جادو.

- اعتقاد به وجود شیطان.

- اعتقاد به فرمول های گفتاری مانند توی توی توی (Toi Toi Toi) که میان آلمانها بسیار رایج است و به مفهوم آرزوی موفقیت نمودن برای شخصی است که می خواهد کاری را انجام دهد.

 

با بررسی همه آنچه مراکز علمی و آموزشی و فلسفی جهان در مورد «خرافه» عنوان داشته اند به این نتیجه ساده می رسیم که اعتقاد عمومی این مراکز در یک جمع بندی کلی این است که:

 

" هرآنچه با منطق و علم و عقل، انطباق نداشته و یا با آن در تضاد باشد، در محدوده خرافه قرار می گیرد."

 

در این رابطه گویا گوته [3] شاعر نامدار آلمانی یک نظریه مخالف اما شاعرانه دارد. او می گوید:

 

"خرافه متعلق به جوهر انسان است و وقتی به طور کامل به پس زدن آن می اندیشی، به عجیب ترین گوشه ها و زاویه ها فرار می کند و از آنجا، زمانی که خود را تا حدودی در امنیت می پندارد، ناگهان مجددن نمایان می شود.    

(یوهان ولفگانگ فون گوته)

[سند سوم]

 

آنالیز مطلب از زوایای مختلف

تعریفی که فوقن ارائه شد، بسیار کلی می باشد و بر آن اساس نمی توان تشخیص داد که بطور مشخص به چه موضوعی  می توان لفظ «خرافه» را اطلاق نمود. دلیل این امر را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.

برای آنکه بتوانیم به یک جمعبندی منطقی و همه شمول، در مورد آنکه چه چیز در زمره خرافات قرار می گیرد دست یابیم، لازم است مسئله از دیدگاه های متفاوت، مورد ارزیابی قرار گیرد. زیرا یک اظهارنظر دینی و یا علمی، فلسفی و یا یک مطلب بی ریشه عامیانه در یک ردیف قرار نداشته و نمی توان همه آنها را با تنها یک یا چند شاخص یکسان، مورد سنجش قرار داد. از اینرو با تجزیه و تحلیل مطلب در چند بن مایه اصلی شناخته شده، ابتدا یک دسته بندی منطقی را ارائه می دهیم و بر آن اساس کوشش خواهیم کرد با محدود کردن حلقه این مقوله، به مصادیق صحیح آن دست یابیم. 

 

خرافه در تئوری های علمی

ممکن است شما با خواندن تیتر این بخش، از خود سوال کنید: "مگر می شود علم دچار خرافه باشد؟" زیرا ملاک آن است که هرچه با علم قابل توضیح نباشد در زمره خرافه قرار می گیرد. در اینصورت باید پذیرفت، یا تعیین علم به عنوان ملاک تشخص، کار صحیحی نیست و یا با توضیحاتی که در پی این کلمات خواهند آمد، خواهید پذیرفت که در علم نیز می تواند خرافه وجود داشته باشد و یا در انتهای مقاله با طرز فکر ما در مورد این مقوله هم نظر خواهید شد.

در اینجا با یک مثال به بررسی آنچه گفته شد می پردازیم.

 

آزمایش گربه شرودینگر[4]

در این آزمایش فرضی، گربه‌ای در داخل یک جعبه‌ دربسته در نظر گرفته می شود که در آن، یک شیشه گاز سیانور به همراه یک چکش و یک زنزور(حسگر) که قادر است تشعشع ساطع شده را دریافت کند، و یک منبع ایجاد تشعشعات نیز وجود دارد. در این آزمایش، برای ذرات پرتوزا که تشعشع ایجاد می‌کنند نیمه عمر در نظر می‌گیرند. حال فرض کنید حسگر و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج پرتوزا بین ساعت ۱۰ و ۱۰:۰۱، چکش، شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. حال سوال از دید یک ناظر آن است که اگر در ساعت ۱۰:۰۱ در جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟

جواب از نظر مکانیک کوانتم آن خواهد بود که اگر با در نظر گرفتن نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت ۱۰ و ۱۰:۰۱ را ۵۰ ٪ پیش‌بینی کنید، در آن صورت گربه داخل جعبه در زمان برداشتن در جعبه ۵۰ ٪ مرده‌ و ۵۰ ٪ زنده است. اما واقعیت قابل مشاهده آن است که وقتی در جعبه را برمی‌دارید خواهید دید که گربه یا مرده یا زنده‌ است. به عبارت ساده تر، مرده و یا زنده بودن گربه بستگی تام به ناظر دارد. [سند چهارم]

این امر یک پارادوکس علمی می باشد که با درک معمول و روزمره ما در زندگی عادی قابل قبول نیست زیرا اگر از یک فرد عادی سوال شود که در مورد حیات یک گربه در داخل جعبه چند امکان وجود دارد او بسرعت و بی درنگ خواهد گفت، گربه یا مرده است و یا زنده می باشد.  گرچه از دید ما در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان، با تعاریفی که ما ارائه می دهیم می توان آزمایش فرضی شرودینگر را تصحیح و قابل درک و قابل قبول نمود.

حال سوال این است: در این وضعیت چون این آزمایش با یافته های فیزیک نیوتنی مغایرت دارد، آیا می توان آن را یک خرافه دانست؟

آلبرت اینشتین، گرچه تا حدودی مکانیک کوانتم را مورد تأیید قرار می داد با این حال چنین آزمایشاتی را ایدئالیسم علمی تلقی  می نمود. اما با در نظر گرفتن زبان آکادمیک آن زمان و با پذیرفتن بند چهارم از تعریفی که از دیکشنری انگلیسی دانشگاه آکسفورت، فوقن ارائه شد، افراد مطلقن علم گرا، لاجرم باید بپذیرند که این آزمایش و نتیجه ناشی از آن، یک خرافه است.

به اعتقاد من چنین پارادوکسهایی که تعداد آنها در مباحث علمی بسیار هستند و برخی از آنها، مانند آزمایش فوق که طبق دسته بندی ویلارد کواین[5] جزو پارادوکس های صحیح می باشند و یا انواع پارادوکس های دیگر را به هیچ وجه نمی توان خرافه نامید. [سند پنجم]

در این رابطه یک دلیل اصلی، آن است که وقتی می گویید یک مطلب غیرعادی، زمانی خرافه تلقی می شود که با علم سازگار نباشد، سوالی که پیش می آید آن است که آیا همه انسانهایی که یک امر را خرافه می دانند به همه علوم آکادمیک رایج، مسلط هستند و از همه ریزه کاری های علوم باخبر می باشند؟ آیا اصولن یک چنین شخصی در جهان وجود دارد؟

در علم ریاضی معادلاتی وجود دارند که نتیجه آن، بی نهایت است!! حال سوال این است که آیا کسی می تواند توضیح دهد، برای مثال، جرم بی نهایت یعنی چه؟

با این وصف می توان همه این پارادوکس ها را یک نظریه پردازی علمی دانست و نه یک خرافه، که بر اثر فقدان اطلاعات در مورد چگونگی آفرینش مطرح شده اند. برای مثال نظریه ایجاد جهانهای کوانتمی موازی که ما آن را در بخش متافیزیک پژوهشکده در چند مقاله تصحیح و تشریح نمودیم. [سند ششم]

 

اولین نتیجه گیری ما آنکه:   یک تز ویژه که در مراکز آکادمیک مطرح می شود را نمی شود به صرف آنکه مغایر با یافته های کنونی علوم رایج ، که یک پارادایم غالب در همان زمینه است، خرافه دانست.

 

خرافه از دیدگاه الهیاتی

حال بیایید مطلب را از دیدگاه الهیات مورد بررسی قرار دهیم. در دین مسیحیت اعتقاد بر آن است که عیسی تنها دروازه عبور است و نجات، تنها از طریق اعتقاد به او امکان پذیر است. آیا فکر نمی کنید که این امر با منطق و حتی علم و فلسفه در تضاد کامل است، زیرا این طرز تلقی، خط بطلانی بر همه شمول بودن خدا می کشد و او را تبدیل به یک خدای مسیحی می کند، زیرا قرار است باقی افراد بشر که تعداد آنها به مراتب از مسیحیان بیشتر است، همگی به جائی که آنها جهنم یا دوزخ می خوانند سرازیر شوند!! از آن گذشته این امر نشاندهنده آن است که ما با یک خدای نادان نیز روبرو هستیم، زیرا خلقت را طوری برنامه ریزی نموده است که اکثریت مطلق، به بیراهه می روند و قادر به یافتن راه صحیح نمی باشند.

مسلمانان نیز چنین ادعایی را مطرح می کنند که چون اسلام آخرین دین است، پس همه پیروان ادیان دیگر باید بدان بیاویزند، در غیر اینصورت به جهنم درخواهند افتاد!! [سند هفتم]

در دنیای صنعتی حاضر، زمانی که شما تصمیم می گیرید یک کارخانه را ایجاد کنید، به شرکت های برنامه ریزی مراجعه  می کنید و آنها برای شما نقشه نحوه تشکیل چنین شرکتی را تهیه می کنند و در آخر نیز با ارائه محاسبات ریاضی و با در نظر گرفتن مارکت به شما می گویند که این کارخانه برای مثال از ۸۰ تا ۹۰ درصد سود دهی خواهد داشت. با این وصف آیا می توان ادعا نمود که:

 "خدا، عقل و درایتی مادون مخلوق خود دارد و نتوانسته سیستمی را پایه گذاری کند که حداقل همان ۸۰ درصد جهان صنعت به راه راست مایل یا هدایت شوند، طوری که لازم نباشد میلیاردها نفر به علت نپذیرفتن این یا آن دین و داشتن عقاید مخالف، از رده خارج شوند!؟" 

با وجود همه آنچه گفته شد، نمی توان هیچ کدام از چنین ادعاهایی را در قلمروی خرافه جای داد، زیرا به عقیده من، آنها در رده تعصب دینی و خشکه گرائی مذهبی که نوعی دگماتیسم است قرار می گیرند. با پیشرفت روحی، به مرور زمان، از شدت این نوع از اشتباهات مذهبی و فرقه گرایانه کاسته خواهد شد.

دومین نتیجه گیری ما آنکه:  تعصب کور و دگماتیسم مذهبی را نمی توان خرافه نامید.

 

خرافه از دیدگاه منطق

یکی دیگر از ملاکهایی که دیکشنری پیشرفته آمریکائی و همینطور در فرهنگ لغت پیشرفته دانش آموزان دانشگاه آکسفورد برای تعریف خرافه تعیین شده است، «منطق» می باشد. این بدان مفهوم است که اگر اعتقاد و یا عملی بر خلاف منطق باشد، یک خرافه محسوب می شود.

دراویش قادریه، به ویژه دسته قادری کسنزانی، در مراسم ویژه خود، دست به کارهای عجیبی می زنند که طبق هیچ تفکری صحیح و منطقی قلمداد نمی شوند. آنها مشت مشت شیشه می جوند و مانند شکلات تیغ می خورند. سیخ های آهنین تیز را بر اعضای بدن خود فرو می کنند و حتی یک شمشیر درسته را می بلعند و انجام ریتوالهایی مانند آن. حال منطق و حتی علم به ما می گوید با انجام چنین اعمالی، شما بشدت آسیب خواهید دید و یا حتی خواهید مرد، اما شاهد آن هستیم که حتی قطره ای خون از بدن آنها  نمی آید. [6]

آتش بازی دراویش رشته های مختلف که طی آن سر و صورت خود را بشدت به قطعات ذغال های برافروخته می کوبند، بدون آنکه بسوزند و یا کوچکترین آسیبی ببینند، ما را حداقل وادار می کند که تعریفی نوین از مفهوم منطق ارائه دهیم. برای مثال می توانیم بگوئیم:

 "منطق متداول که در یک زندگی معمول معتبر است ما را از انجام چنین اعمالی باز می دارد. زیرا انجام چنین اعمالی هیچ نتیجه مفیدی در بر ندارد."

 

در اینجا باید اذعان کنم که ما در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان بر اساس آموزش های استاد الهی، اساسن و عمیقن با چنین اعمالی مخالف هستیم، اما در این قسمت از مقاله، در حال بررسی دامنه صحت کلمه منطق و یافتن مفهوم حقیقی خرافه هستیم و چنین اعمالی، تعریف متداول منطق را نقض می کنند.

حقیقت آن است که با آنکه هیچ انسان عادی به انجام چنین ریتوال هایی مایل نیست، با این حال نمی توان این اعمال را خرافه نامید، زیرا شاهد آن هستیم که انجام آن، ناقض قوانین فیزیکی و فیزیولوژیک می باشد. از اینرو می توان این مراسم را جزو مسائلی دانست که علوم آکادمیک از واقعیت آن بی خبر می باشند و یقینن روزی دانشمندان خواهند توانست دلیل نقض آشکار قوانین بیولوژیک مستتر در چنین اعمالی را بیابند. رشته بی انتهایی از این اعمال را می توانید در کشور هندوستان در میان جوکی ها بیابید.

سومین نتیجه گیری ما آنکه:  بر اساس یک روش تحلیلی باید پذیرفت: صرف آنکه عملی از دید اکثر مردم برخلاف منطق باشد، دلیل بر خرافه بودن آن عمل نخواهد بود، مگر آنکه این اعمال موارد دیگری را نیز نقض کنند که به تشریح آن خواهیم پرداخت.

 

خرافه از دیدگاه فلسفه

زاویه دید فلسفه نسبت به علم و منطق کمی بازتر است، زیرا در نگرش های خود، موارد متافیزیکی را نیز در نظر می گیرد و می پذیرد که چنین رخدادهایی که به زعم ما خرافات هستند می توانند با بینشی متفاوت، قابل بحث باشند. از اینرو در جهان فلسفه، خرافه چندان مورد تجزیه و تحلیل جدی قرار نمی گیرد. مضاف بر آن، در آثار همه فلاسفه نامدار به یک بینش کلی بر می خوریم که مؤید این واقعیت است که آنچه برای تو نادرست است ممکن است از دیدگاهی دیگر صحیح محسوب شود.

بیایید در این رابطه، عادت وحشتناک آدمخواری[7] در برخی از قبایل جنگل های آمازون را در نظر بگیریم. کاملن بدیهی است که همه انسانهای متمدن جهان این عمل را بر خلاف فلسفه زندگی یا عقل، منطق و علم     می دانند، اما از طرف مقابل، برای همه افراد آن قبایل، آدمخواری به همان اندازه امری بدیهی تلقی می شود که برای ما شهرنشینان، خورد یک بیگ مک[8] در مک دانلد[9].

در این راستا شما هر گونه دلیلی را بر ضد این عادت نامعمول برای اعضای آن قبایل بیاورید، آنها نیزهمان دلایل را برای شما در مورد تغذیه از بیگ مک خواهند آورد. خاصه آنکه خوردن گوشت انسان در وضعیتهای ویژه، در فقه اسلامی، مجاز دانسته شده است.

چهارمین نتیجه گیری ما آنکه:  از دیدگاه فلسفه نیز نمی توان مسائلی که مغایر با یافته ها و اعتقادات عموم باشد را در رده خرافه دسته بندی نمود.

 

از نظر روانشناسی

در این مورد بحث به درازا نخواهد کشید، زیرا از دیدگاه این علم، گذشته از آنچه همه افراد با دیدگاه های مختلف، خرافه می پندارند، کوچکترین حرکت و یا گفتاری که مغایر با یافته های آن باشد، حتی می تواند در زمره یک بیماری روانی محسوب شود. در این مورد یک رساله علمی در قالب چهار مقاله به نام «ارائه یک پارادایم انقلابی در علم روانشناسی- "روانشناسی نوزادان"» را تهیه نموده، بزودی انتشار خواهم داد. فکر می کنم در آن مقالات به دقت و عمیقن این مسائل آنالیز شده اند.

 

خرافه از دیدگاه مذهبی 

ابتدا باید دانست که هر دین اصلی به مرور زمان دچار انشعاب می شود. این انشعابات را مذاهب ناشی از یک دین می نامند و از هر مذهب نیز رشته هایی جدا می شوند که به آن فرقه و یا آئین می گویند.

بطورکلی هر دین واقعی دارای چهار مرحله زیر است:

۱ - شریعت که در میان این مراحل، پست ترین سطح محسوب می شود.

۲ - طریقت که در واقع شروع عرفان و درونگرائی می باشد.

۳ - معرفت که ابتدای خودشناسی و شناخت مبدا خلقت است.

۴ - حقیقت که آخرین مرحله عرفان است.

          - بخش نهائی مرحله حقیقت، جهانبینی سیرکمال و یا طب روح است که نُک قله عرفان و جوهرکشی آن نیز محسوب می شود. در این نقطه است که اگر شخص بر اساس خط مشی تعیین شده رفتار کند، در انتها  به یک اهل حق واقعی تبدیل می شود و به کمال نهایی روحی خود دست خواهد یافت. این بخش از مرحله حقیقت که در واقع انتهای مسیر است، توسط استاد الهی به عنوان جوهرکشی مراحل دانشگاهی سیرکمال   روحی ارائه شده است.[سند هشتم]

در این میان خرافات همیشه در مرحله اول، یعنی شریعت نمایان می شود، زیرا چه متولیان مذهبی و چه مریدان آنها، از سطح نازلی از سواد، حتی در مورد همان مذهب مورد تأیید خودشان، برخوردار هستند و چون به عدم ثبات در زندگی شخصی نیز گرفتار می باشند، به هر آنچیزی می آویزند که تصور می کنند می تواند در مسیر فائق آمدن بر مشکلات، لااقل تا حدودی به آنها کمک کند.

در مورد متولیان بالاتر که حداقل از دین و مذهب خود اطلاع کافی دارند، مشکل صورت دیگری دارد. این بدان معناست که این افراد به معضل تواتر در احادیث و روایات کتب اساتید ماقبل خود گرفتار آمده اند. به عبارت ساده تر، اگر هم فردی از این افراد، متوجه اشکالی در نکات ارائه داده شده در آن کتب بشود، از بررسی و یا برملا کردن آن خودداری نموده، لب به سکوت  می بندد، زیرا می داند در غیر اینصورت به عذاب تکفیر دچار خواهد شد. از جمله این موارد می توان به اجباری دانستن حجاب زنان اشاره نمود که در فقه اسلامی آمده، ولی در کتاب مقدسشان یعنی قرآن به عنوان یک امر اجباری وجود ندارد.[سند نهم]

 

عوام و مذهبیون صرف

در مقاله «نخبه کیست» که در تاریخ پنجم مارچ ۲۰۲۲ در بخش فلسفه در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان انتشار دادم، ضمن بحث در مورد آنکه نخبه کیست، مفهوم عامه را نیز بررسی نموده ام. با در نظر گرفتن آن اوصاف، اگر عامه را توده مردمی بدانیم که عمدتن نه سواد آکادمیک دارند و نه به مطالعه، تمایلی نشان می دهند و ضمنن زودباور نیز می باشند، و به ویژه اگر گرفتار معضلات زندگی مانند فقر و بیماری نیز باشند،  می توان گفت:

" این افراد بهترین جاذب آنچیزی هستند که خرافه نام دارد."

کلمه عوام می تواند در یک اجتماع، مجموعه وسیع تری از افکار و یا اعتقادات مردم را دربر گیرد. برای مثال یک فرد عامی از کلماتی استفاده می کند که مطلقن مفهوم آن را نمی داند. شما فکر می کنید که چند نفر از مردم، مفهوم کلمه کوچه بازاری «الدنگ»[10] را می دانند؟ و این در حالی است که این کلمه به کرات از طرف همین افراد، مورد استفاده قرار می گیرد. تأثیرپذیری، بدون تحلیل عقلی از گفته این و یا آن که بدون کوچکترین سندی ارائه شده است نیز از گرفتاری های افرادی است که حتی ممکن است دارای تحصیلاتی هم باشند، با این حال، به همین سبب خود را در زمره عوام قرار می دهند.

از آنجا که مذهبیون صِرف و بی مایه نیز عمومن از همین طبقه هستند، هم جاذب و هم تشدید کننده مسائلی بی پایه و اساس می باشند و با تأکید و اصرار و شاخ و برگ دادن به این قبیل مسائل، برای خود جایگاهی اجتماعی! و مالی در میان عوامل دست و پا می کنند.

در این رابطه از انصاف نباید گذشت که این سردمداران عامی مذهبی، بدون آنکه از علم روانشناسی اطلاعاتی داشته باشند، بر اثر تداوم در کار تحمیق توده مردم، آموخته اند که با استفاده از ایجاد ترس و وحشت، می توان جایگاه خود را حفظ نمود. ساختن احادیث جعلی و بزرگنمائی اتفاقات مذهبی و ساختن دگماهای وحشت زا نیز از ابزار دیگر متولیان خشکه گرای مذاهب در این مسیر است.

با این حال برای درک بهتر این مطلب، ابتدا لازم است به یک جمعبندی کلی در مورد ارائه یک تعریف قابل قبول از خرافه برسیم. گرچه تفسیر نهائی و مطلق «خرافه» نیز، کاریست غیرممکن، اما در یک پروسه محدود سازی از مفاهیمی از این دست، می شود به نتیجه ای رسید که برای اکثر ساکنین زمین قابل قبول باشد.

 

خرد جمعی

تا اینجای کار متوجه شدیم که هرچیزی را نمی توان، با وجود مغایرت با همه تعاریفی که در همه فرهنگهای لغات آمده، در محدوده خرافه قرار داد. اما در هر حال باید یک تفسیر مناسب که با خرد جمعی در تطابق است وجود داشته باشد تا بر آن اساس بتوان تعاریف بی پایه و بی مایه را تشخص داد.

دو نمونه از یک مورد مشکوک:

در کشور هندوستان عده ای از هندوان، شستشوی سر و صورت را با ادرار گاو، و برخی مسلمانان، نوشیدن ادرار شتر را نافع و برطرف کننده برخی بیماری ها می دانند. از دید من هر دو مورد را می توان در زمره مواردی قرار داد که معرف مفهوم خرافه هستند. دلیل آنکه، اگر هم بپذیریم که امکان دارد ادرار این دو حیوان نجیب مفید باشد، پیشرفت علم در حدی هست که بتواند در آزمایشگاه های خود، حداقل این مایعات را از موادی که ضرر آن برای پوست و معده و روده اثبات شده اند تصفیه کند. یا حتی اگر بپذیریم که شاید همان مواد زائد نیز به همراه باقی محتویات ادرا می توانند مفید واقع شوند، کراهتی که از استفاده از این کار به انسان دست   می دهد، می تواند از نظر روانی، اکثریت مطلق انسان های عادی را از استفاده از این مایعات برحذر دارد.

نمونه دیگر، انتظار خروج یک انسان از قعر چاه در یک روز نامعین برای رستگار نمودن انسان  است. این امر را می توان یک خرافه دانست، زیرا همه جوانب این داستان در هاله ای از ابهام قرار دارد و مجهولی بر مجهولات ما می افزاید.  

از همین نوع داستانهای مذهبی که می شود براحتی مارک خرافه بر آن نهاد، داستان آتش داغ جهنم و سر نگونی پی در پی انسانها به دستور و بر حسب تشخیص سردمداران مذهبی!! در آن محیط است.

یک مورد حیرت آور دیگر آنکه، در کشور هندوستان هر هفته میلیونها لیتر شیر را بر روی مجسمه شیوا می ریزند  و این در حالی می باشد که بیش از نیمی از هندی ها زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند. بر طبق یک خرد جمعی می توان این نوع ارتباط با بزرگان دینی و اعتقادی را نوعی خرافه تلقی نمود، زیرا اگر بپذیریم شیوا نیرویی از جهان نور است، سوال این خواهد بود که آیا انسان دوستانه تر این نخواهد بود که این ماده مغذی به کودکانی که از گرسنگی در حال مرگ هستند داده شود. خاصه آنکه این عمل، ظاهرن هیچ نتیجه ملموس و عینی مثبتی را در برندارد و اگر هم از نظر معنوی، خواصی بر آن مرتبط است باید کسی پیدا بشود و آن را توضیح بدهد. از آن گذشته، اگر این عمل در یک کشور ثروتمند مانند آمریکا به انجام می رسید، شاید امر چندان مهم وعجیبی تلقی نمی شد. اما هندوستان داستان دیگریست.

پرستش امامزاده های بی هویت در گوشه و کنار ایران را نیز به سادگی و بدون شرح و تفسیر می توان در رده بندی خرافه از بدترین نوع آن، یعنی شارلاتانیزم مذهبی ارزیابی نمود.

محدوده خرافه می تواند از یک وسعت بسیار بزرگ، یعنی اعتقاد به وجود خدا تا یک مجموعه کوچکتر چون تعیین خط قرمز هایی مانند آنچه فوقن عنوان شد، متغیر باشد. با این حال برای یافتن یک پاسخ کلی مبتنی بر خرد جمعی، فکر می کنم همین چند مثال ساده کافی باشد. بنابراین با در نظر گرفتن همه آنچه گفته شد، تعریفی که ما ارائه می دهیم چنین است:  

 

" آنچه بر مبنای یک خرد جمعی با حقوق انسانها و سلامت محیط زیست، عقل، علم و منطق عمومی همسو نباشد را می توان با رعایت احتیاط ، خرافه قلمداد نمود."

 

زیرا از آنجا که ذره ای از خدا در وجود فرد به فرد نوع انسان، حاضر است، جمع و اکثریت بر فرد و اقلیت برتری دارد و به همان نسبت رای اکثریت بر نظر اقلیت غالب است.  با این همه، تفسیر آنکه این یا آن مطلب یا نظریه و اعتقاد، بطور مطلق، خرافه است غیرممکن است و موکول می شود به اعتقادات و یافته های ذهنی هر فرد نسبت به محیط خارج از خود. [سند دهم]

یک امر مهم دیگر آنکه، زمانی یک حکومت می تواند آنچه را خرافه می پندارد قدغن کند که آن مطلب، زندگی انسانها و محیط زیست را به خطر انداخته باشد و یا به عنوان یک پتانسیل در آینده به خطر بیاندازد. در غیر اینصورت انسانها آزاد هستند در امنیت با اعتقادات شخصی و گروهی خود، به زندگی ادامه دهند، گرچه من و شما آن عقاید را خرافه بدانیم. دلیل اصلی آن این است که هیچکس قادر نیست آن خدای حقیقی را تعریف و تفسیر کند و یا بدقت بداند که او چه کسی را می خواهد. به قول صوفیان پاکستان:

" حُسن جانا کی تعریف ممکن نهی"[11]

برای من شخصن، بزرگترین خرافه که مصداق کامل و بارز شارلاتانیزم مذهبی می باشد، آن است که:

" تو دیگران را متهم به مفسد فی الارض بودن کنی در حالی که خودت بزرگترین فاسد روی زمین هستی."

در انتها مایلم این مقاله را با یک  جمله از گوته، شاعر نامدار آلمانی به انتها ببرم:

" خرافه شعر زندگیست، از اینرو خرافی بودن آسیبی به شاعر نخواهد زد. "[12]

با سپاس و قدردانی از صبر و حوصله شما در مطالعه این مقاله


 فایل صوتی برای نابینایان در انتهای صفحه


 

  تحقیق و پژوهش : فرامرز تابش

 کد مقاله در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:  ovhtiT lti,ld zdvrhfg jtsdv


اسناد

سند اول:                                           https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/american_english/superstition

سند دوم:                                                                                                                                https://www.oed.com/oed2/00242809

سند سوم:      Quelle: Goethe, Maximen und Reflexionen. Aphorismen und Aufzeichnungen. Nach den Handschriften des Goethe- und Schiller-Archivs hg. von Max Hecker, 1907. Aus Kunst und Altertum, 4. Bandes 2. Heft, 1823   ] " 

سند چهارم:  آزمایش گربه شرودینگر . منبع آلمانی:

 Die gegenwärtige Situation in der Quantenmechanik. In: Naturwissenschaften (Organ der Gesellschaft Deutscher Naturforscher und Ärzte – Berlin, Springer), Band 23, 1935;

 سند پنجم:   توجه شود به پارادوکس های دسته بندی شده توسط ویلارد کواین Willard Van Orman Quine   برای مثال در:                                                                                                                                                                  Paradox". Scientific American. 206 (4): 84. 

سند ششم:     مقالات بخش متافیزیک: جهان کوانتمی روح در سه مقاله. مقاله اول- مقاله دوم- مقاله سوم

سند هفتم:     مطالعه مقاله «بررسی مقوله دگماتیسم»  و همینطور مقاله «تعصب کور و عواقب مخرب آن»  توصیه می شود.

سند هشتم:   رجوع شود به مقاله «اهل حق از دیدگاه دانشگاه سیرکمال» و همینطور «مراحل پیشرفت روح»

سند نهم:      رجوع شود به مقاله «حجاب اجباری» در بخش الهیات در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان.

سند دهم:     رجوع شود به مقاله «ذره الهی»

 

زیرنویس ها


[ 1] Oxford Advanced American Dictionary

[2] Oxford Advanced Learner's Dictionary

[3]  Johann Wolfgang von Goethe  یوهان ولفگانگ فون گوته، به آلمانی

[4] Erwin Rudolf Josef Alexander Schrödinger

[5] Willard Van Orman Quine 

 .ر[6] در یوتیوب و بطورکلی در سوشیال مدیا می توانید ردیفی از این جریانات را مشاهده نمائید

[7]Cannibalism .این پدید به عنوان یک فلسفه در میان برخی افراد حتی در جوامع پیشرفته جهان نیز وجود دارد

[8] Big Mac

[9]  McDonald’s

 و[10] ولگرد، بی کاره و یا سبک مغزو غیره. بر گرفته از فرهنگ لغات معین و دهخدا

    ت[11] تعریف خوبی های خدا غیرممکن است.س

ر[12] رجوع شود به سند سوم

۲۰ اسفند ۱۴۰۱

آنالیز یک اشتباه علمی

 

نقطه شروع

صبح چند روز پیش، قبل از پرداختن به کارهای دیگر، طبق عادت همیشگی سرگرم مطالعه برخی مطبوعات و نشریات اینترنتی فارسی و غیرفارسی بودم که در یک نشریه اینترنتی فارسی که دارای مواضع صحیح سیاسی نیز می باشد، سرتیتر یک مقاله عجیب نظر مرا جلب نمود. عنوان این مقاله « کیهان‌شناس و استاد فیزیک آمریکایی: زندگی پس از مرگ ناممکن است»[سند 1] بود. با ورود به اصل مقاله و مطالعه آن، نه تنها بر تعجب من افزوده شد، بلکه به چند دلیل، کمی برافروخته شدم.

دلیل اول آنکه این مقاله بدون ارائه هیچگونه سندی انتشار یافته و حتی نام مترجم، تهیه کننده و یا لینک منبع اصلی خبر آن نیز عنوان نشده بود. بدیهیست فقدان این اطلاعات ضروری، از اعتبار یک مقاله می کاهد، زیرا بدون دسترسی به اصل مقاله، برای یک پژوهشکده معتبر که اتفاقن در چنین زمینه هایی نیز فعال است امکان آنالیز و بررسی آن به زبان اصلی وجود ندارد.

دلیل دوم، آرگومنتهای بسیار کودکانه ای بود که پروفسور شان کرول[1] که استاد فیزیک در دانشگاه فناوری کالیفرنیا و یک آتئیست معروف است، بدان آویخته بود. دلایل بی سند و بی پشتوانه عقلی و منطقی ایشان مرا به یاد همتای آتئیست شان ، یعنی استفن هاوکینگ[2] انداخت که به آسمان نگاه می کرد و به سادگی می گفت:

" خدا وجود ندارد و ما تنها موجودات این پهنه هستی هستیم." [سند 2]

و البته بدون ارائه هیچ گونه سند و یا بیان فکت های لازم.


در این راستا ابتدا تصمیم گرفتم تا با یافتن اصل مقاله، آن را به زبان انگلیسی در نشریه انترنتی ساینتیفیک امریکن [3] نقد کنم، اما متأسفانه این مقاله را در آنجا نیافتم، از اینرو تصمیم گرفتم ورژن فارسی آن را آنالیز کنم تا شاید از این راه، به حداقل تعدادی از جوانان ایرانی هوشمند و خوش ذوق و خلاق این نسل، این ایده القا شود که هیچ مطلبی را چه علمی و چه غیرعلمی، بدون در نظر گرفتن درجه اعتبار آن مطالب، به سادگی نپذیرند، زیرا این جوانان قرار است آینده کشورشان را، این بار بطرز صحیح آن، هدایت کنند.

 

 

مراحل میانی

در این راستا قبل از آنکه به تحلیل علمی مقاله دکتر کرول بپردازیم، لازم است به طور کلی چند نکته اساسی را بررسی کنیم تا درک نحوه آنالیز مطالب در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان و آنچه ما در تحلیل های خود در نظر می گیریم، برای خوانندگان روشن شود:


۱-   ملاک تشخیص معتبر بودن یک مقاله

محتوای یک مقاله می تواند مغایر با نقطه نظرات شما درباره موارد مورد بحث در آن مقاله باشد. این مهم نیست، مهم آنست که آن مقاله دارای اعتبار باشد و اعتبار یک مقاله نیز بر اصول زیر استوار است:

 

الف) ارائه اسناد لازم در متن، در مورد ادعاهای نویسنده.

ب)  ریفرنس به اصل مطلب و نویسنده آن مطلب  یا نقل قول در متن مقاله. 

این یک بی اخلاقی بزرگ است که شخصی مطالب تحقیقی و پژوهشی دیگران را بردارد و به نام خود جابزند. سالها پیش، یکی از اقطاب یک سلسله درویشی، همه گفتارهای چاپ شده استاد الهی را برداشته و در کتابی مجعول به نام خود انتشار داده بود. البته بعدها نه خودش ماند و نه سلسله اش.

پ) توضیح برخی مطالبی که مستقیمن در متن، مورد بحث نمی باشند، اما دانستن آنها به خواننده در فهم مطلب کمک می کند، البته بصورت زیرنویس.

ت) ارائه لینک اصل مقاله، در صورتی که آن مقاله به زبانی دیگر نوشته شده است و یا مربوط به شخص دیگری می باشد.

ث) در صورتیکه اسامی خارجی به فارسی نوشته شده اند باید در زیرنویس، آن اسامی به زبان اصلی آورده شوند.

ج) ریفرنس در متن به مقالات نوشتاری، صوتی و یا صوتی-تصویری که می توانند به درک مفاهیم ارائه شده بیانجامند.

چ) مسائل مربوط به ویراستاری، از جمله پاراگراف بندی و انتخاب سرتیترهای مناسب و مانند آن نیز در اعتبار یک مقاله موثر هستند.

ح) نویسنده باید از هتاکی، درشت گوئی و اتهام زنی بپرهیزد و انتقاد خود را در نهایت احترام بیان کند.

 

البته مسائل دیگری نیز در اعتبار یک مقاله موثر می باشند. برای مثال منطق و آرگومنت بکار رفته در مدلل نمودن ادعای مورد بحث و مطالبی از این دست.

 

۲-  روش صحیح مقاله نگاری

الف) مقاله نویس باید قبل از شروع به کار بر روی پروژه خود، دقیقن بداند چه مفهومی را می خواهد انتقال بدهد و هدف اصلی او از اینکار چیست.

ب) باید ابتدا همه مدارک و اسناد خود را جمع آوری کرده باشد.

پ) و مهم تر از آن، همه شرایطی را که در بند اول « ملاک تشخیص معتبر بودن یک مقاله » بدان اشاره شده است را رعایت نماید.


۳-   هزینه های تعیین شده دانشگاه ها برای تحقیقات

هر دانشگاه و هر مرکز علمی، بودجه ای خاص را به تحقیقات در زمینه های مختلف مربوط به آن موسسه اختصاص می دهد. بسیاری از افراد شاغل در این مراکز با لقب و عنوان دکتر(دارای دکترا در یک رشته علمی) و یا پروفسور از این بوجه سود می جویند و در مقابل، مجبور هستند در مدتی خاص، نتیجه تحقیقات خود را اعلام دارند، در غیر اینصورت بودجه اختصاص یافته به آن پروژه قطع خواهد شد. بدیهیست این امر می تواند بر اعتبار یک پروژه تأثیر منفی بگذارد.

 

در این ارتباط باید دانست  در سال ۲۰۲۰ تنها در ایالات متحده آمریکا، رقم ۷۱۴/ ۶۱۲ میلیارد دلار صرف پژوهش و توسعه شده است [سند 3] .

 

۴-   ساده اندیشی عوام در پذیرش اظهارات محققین دانشگاهی

متأسفانه در جوامع ایرانی در سراسر جهان، میل به مطالعه در زمینه های علمی، فلسفی، ادبی، تاریخی و متافیزیکی بسیار پائین است. در این ارتباط به نظر می رسد که آنچه فاقد آن هستیم، میل به مطالعه نیست بلکه علاقه به موارد خاصی می باشد که دانستن آن تأثیری بر زندگی ما ندارد.

برای مثال می بینیم یک شخصی که سر و صورت خود را خالکوبی کرده است، بیش از یک میلیون دنبال کننده دارد!! و این در حالی است که خوانندگان یک مقاله در زمینه های یاد شده فوق شاید به بیست هزار نفر هم نرسند. یا آنکه بسیاری از ایرانی ها اسم همه هنرپیشه ها را می دانند و از همه ریزه کاری های زندگی شخصی آن هنرپیشه، چه خارجی و چه ایرانی، مطلع هستند، اما کمتر کسی قادر است نقش و بازیگری او را در یک فیلم خاص، تجزیه و تحلیل کند. زیرا مورد اول در ارتباط با آرزوهای این عوام است، در حالی که در مورد دوم، نیاز به تفکر می باشد که البته کاریست دشوار!


به همین صورت، اگر یک پروفسور دانشگاه مسئله ای را عنوان کند، آن مطلب برای اکثر مطلق ایرانیها، مانند وحی مُنزل پذیرفته می شود و مانند یک دگما، دیگر نمی توان در مورد آن بحث نمود. باید توجه داشت که این امر، یک ساده اندیشی می باشد که عوام و حتی برخی تحصیل کردگان ایرانی بدان دچار می باشند، حال آنکه این معضل در این حجم، لااقل در آلمان، کشوری که من در آن، دوران جوانیم را طی کرده ام وجود ندارد و حتی اکثر مردم عادی مطالبی از این دست را به چالش می کشند.

همانطور که در مقالات پیشین نیز بدان اشاره نمودم، در میان ما ایرانیان وضع چنین است که:

 

" عوام بدون هیچ سند و یا تفکر تحلیلی، تنها بر اساس القائات و احساسات، یا یک مطلب را دربست می پذیرند و یا آن را از اساس رد می کنند. از طرف دیگر نخبگان ما نیز بدون سند می گویند و بدون سند می نویسند. در این میان به ویژه کپی کاری از یکدیگر نیز یک معضل اخلاقی جدی در بین ما ایرانیان است."

 

۵-   چهار دسته پروفسور دانشگاهی

الف) پروفسورهای مدرس. این افراد در دانشگاه ها به تدریس مشغول هستند، بدون آنکه در محتوای اصلی مطالب و مواد درسی تغییری بدهند.


ب) پرفسورهایی که ریاست بخشهای مختلف دانشگاه و یا مراکز پزشکی را برعهده دارند.


ت) پروفسورهای محقق و پژوهشگر که در رشته تخصصی خود برای اثبات پارادایم های ثبت شده در آن زمینه و یا برای ارائه یک پارادایم جدید[سند 4] به تحقیق مشغول هستند. مانند هایزنبرگ[4] و تحقیقات او بر روی خاصیتهای مربوط به ذرات، مانند یافتن مکان و زمان در تحولات فرمیونها که منجر به ارائه «اصل عدم قطعیت» [سند 5] شد و یا تحقیقات ماکس پلانک [5] بر روی ماده سیاه و یا جان هاسبروک ون ولک [6] بر روی طیف نور، اینشتین بر روی فضا-زمان و حرکات نور و افرادی از این قبیل. همه این تحقیقات بدقت مستند شده اند و از ادعا و تئوری پردازی بی سند بدور می باشند. این افراد دانشمندان واقعی هستند.


ث) پروفسورهایی که با دریافت بودجه های کلان برای پروژه هایی خاص، هراز چندگاهی مطالبی را، اکثرن بدون ارائه سند معتبر و تنها بر اساس تئوری و تزهایی که حتی دارای پارادایمهای علمی نیز نمی باشند، ارائه می دهند، زیرا در غیر اینصورت متهم به کم کاری می شوند و بودجه قطع خواهد شد.

این نوع فعالیتها در مراکز آکادمیک را من پژوهش شبه علمی و فقط در حد نظریه پردازی می دانم.

 

ج) افرادی که به علت وضعیتی خاص و روابط با کانال های قدرتمند، در زمره دانشمندان جای گرفته اند.

در این ارتباط می توان به استفن هاوکینگ انگلیسی اشاره نمود که در واقع یک کیهان شناس و فیزیک دان نظری بود. او در اوایل جوانی حدودن در سن بیست و یکسالگی بر اثر حادثه ای به بیماری ای ال اس [7]  دچار شد و پس از آن تا آخر عمرش مجبور به نشستن و حرکت بر روی چرخ و صحبت کردن با دستگاه ویژه تولید صدا شد. همه آنچه به عنوان دستاوردهای هاوکینگ از آن یاد می شود، یک رشته تئوری پردازی در مورد سیاه چاله ها، ترمودینامیک و گرانش است.

من هاوکینگ را به علت اظهاراتش در مورد عدم وجود خدا، یک آتئیست می دانم [سند 6] این امر از نظر روانشناسی می تواند ریشه در بیماری او داشته باشد که از آن به عنوان اتفاقی وحشتناک یاد می شود. فکری شبیه اینکه:

"اگر خدا وجود داشت، اجازه نمی داد من به این سرنوشت تلخ دچار شوم، آنهم در اوایل جوانی."

 

در هر حال تئوری پردازی، تنها می تواند بازتاب دهنده یک ایده باشد، اما در هر حال تحقیق به مفهوم اصلی آن محسوب نمی شود.

هاوکینگ بسادگی می گفت در پهنه هستی موجودات زنده وجود ندارند. کاملن بدیهی می باشد که وی برای این ادعای خود هیچگونه سندی در دست نداشت، زیرا برای اینچنین ادعایی هیچ گونه سندی نمی تواند در دست باشد.

به همین نسبت است تئوری وی مبنی بر عدم وجود خدا که دارای هیچگونه پارادایم، به عنوانه پشتوانه علمی نیست. این بدان معناست که هیچ مرکزعلمی در جهان یافت نمی شود که ایده وجود خدا را در کلیت خود رد کرده باشد.

 

۶-   نگاه دانشمندان به پدیده ها از زاویه ای نادرست

آلبرت اینشتین که خود یک فیزیک دان نظری بود، تحقیقات و یا بهتر است بگوئیم تئوری پردازی های فیزیک دانهایی مانند اروین شرودینگر[8] اتریشی را یک ایدئالیسم علمی می دانست، شاید ایدئالیسمی بودن افکار شرودینگر بیشتر مربوط به توجه و علاقه او به متون مقدس هندو مانند وداها بوده است. قابل توجه است که هر دوی این فیزیکدان ها به پانتئیسم [9] اسپینوزا [10] معتقد بودند. ایده ای که بطور ناقص به مسئله «خدا و انسان»، و همینطور «خدا مساوی با همه ما، طبیعت و کائنات» می اندیشد. تئوریی که سالها بعد، نقایص آن بوسیله استاد الهی مرتفع شد و در قالبی کامل، منطقی و علمی  در اختیارهمگان قرار گرفت.


من معتقدم که ایدئالیسمی شدن برخی تئوری های علمی، ریشه در عدم وجود تعریفی کامل و قابل قبول از وجود مبدا خلقت داشته است. زیرا در آن زمان هنوز آموزه های استاد الهی وجود نداشت. اما امروزه وضع از این هم آشفته تر است و برخی از محققین نظریه پرداز آتئیست، مانند دکتر شان کرول براحتی سوالات بسیار مهمی که در ارتباط با جهان هستی و در ابعادی کوچکتر در مورد مکانیزم بدن فیزیکی انسان و هزاران مجهول دیگری که در این ارتباط مطرح می باشند را به زیر فرش جاروب می کنند و می گویند بهتر است به این مسائل نیاندیشیم!! ( توجه شود به اصل مقاله کرول)

 

چه نگاه آلبرت اینشتین که بطور کلی به مکانیک کوانتم با نظری موافق نمی نگریست و چه نظریه های ساده انگارانه و غیرمسئولانه محققین آتئیست امروزی، هیچ کدام پاسخی به سئوالات اساسی در مورد خلقت را ارائه نمی دهند. سوالاتی مانند آنکه:

 

۱-   منشع اصلی موجودی چنان پیچیده مانند انسان چیست و کجاست؟

۲-   مکانیزم ایجاد فکر و پروسه محاسبات فکری و منطقی چگونه است؟

۳-   منبع ایجاد احساسات عاطفی کجاست و مکانیزم بروز آن چیست؟


و البته صد ها سوال اساسی دیگر که همیشه برای دانشمندان و فلاسفه مطرح بوده است. آنالیز و پژوهش در همه موارد فوق و خیلی بیش از آن، همواره در دستور کار پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان بوده است.

 

 

نقطه پایان

حال با آشنائی با روش کار ما و نکاتی که در پژوهش و آنالیز مطالب، در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان در نظر گرفته می شوند، آشنا شدید، می توانیم به بررسی مقاله پروفسور شان کرول بپردازیم. در مقاله حاضر مطالب دکتر کرول را مستقیمن و بدون هیچگونه تغییر در متن، از آن نشریه فارسی می آوریم و به آنالیز سطر به سطر و پاراگراف به پاراگراف آن می پردازیم. ضمنن مطالب مورد مناقشه در هر پاراگراف را با رنگ سبز نشانه گذاری می کنم تا معلوم شود بحث در مورد کدام جمله می باشد.

 


ورژن فارسی مقاله:

کیهان‌شناس و استاد فیزیک آمریکایی: زندگی پس از مرگ ناممکن است

 

یک دانشمند کیهان‌شناس پس از تحقیقات جامع و گسترده درباره قوانین فیزیک می‌گوید که ما انسان‌ها باید بپذیریم که زندگی پس از مرگ وجود ندارد[َA]. شان کرول، استاد فیزیک در دانشگاه فناوری کالیفرنیا می‌گوید که انسان‌ها بهتر است با پذیرش این موضوع به زندگی زمینی خود ادامه دهند[B]

 

آنالیز موضوعات پاراگراف اول:

[A] بر چه اساسی و با چه منطقی و تحت کدام سند باید چنین امری را پذیرفت. خاصه آنکه حتی در موارد کاملن واضح مانند شکل فیزیکی سیاره زمین نیز تا بحال دیده نشده است که یک دانشمند به دیگران حکم کند که باید چنین امری پذیرفته شود.


[B] اتفاقن با پذیرش چنین مطلب بی اساسی نمی توان به زندگی تفکراتی ادامه داد و ذهن کنکاش گر را با ایجاد موانع مصنوعی از این دست، که نوعی دگما [سند 7] می باشند از پرواز بر فراز آشیانه ممانعت نمود.


................................

نشریه اکسپرس به نقل از این دانشمند نوشت «قوانین فیزیک زیربنای زندگی روزمره، به طور کامل درک شده‌اند» و همه‌چیز در قلمرو امکان رخ می‌دهد[A].

 

آنالیز موضوعات پاراگراف دوم:

[A]اتفاقن این اظهار نظر درستی می باشد که همه چیز در قلمروی امکان رخ می دهد. با این حال قوانین فیزیک فقط در محدوده پدیده های فیزیکی مانند قوانین حرکت، ترمودینامیک و تبادل انرژی آنهم بطور ابتدائی معتبر است، زیرا در جهانهای ماکروسکپی و میکروسکپی نیز بنا بر اظهار نظر آلبرت اینشتین [سند 8] در این مورد، به فرمولهای دیگری احتیاج است، زیرا آنجا قوانین دیگر حکمفرماست.


مضاف بر آنچه گفته شد، قوانین فیزیکی تحت هیچ شرایطی جوابگوی مسائل غیرفیزیکی مانند پروسه خواب و یا تفکرات مختلف نیست. یک نمونه آن، حالت مرگ مطلق است که یک جوکی هندی خود را ساعتها در آن قرار می دهد و پس از آن، مجددن به حالت فیزیکی نرمال وارد می شود. این آزمایش در یک مورد در بیمارستانی در فرانسه در مقابل دانشمندان انجام شد و من خود چند سال پیش، این برنامه را در یکی از کانالهای تلوزیونی آلمان مشاهده نمودم. مسلمن این امر، ناقض قوانین فیزیکی مورد ادعای آقای پروفسور کرول می باشد. [سند 9]  


مسئله مهم دیگر آن است که همین قوانین مورد نظر دکتر کرول، تنها بخش کوچکی از قوانین اصلی و پایه ای می باشد که در همه سطوح جهان هستی حکم فرماست و علم هنوز کوچکترین اطلاعاتی در این مورد ندارد.


................................

او می‌گوید برای این که زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد، هشیاری باید یک پدیده کاملا جدا از بدن فیزیکی ما باشد، که اینطور نیست[A]. بلکه هشیاری در سطح بسیار ابتدایی مجموعه‌ای از اتم‌ها و الکترون‌هایی است که در اساس ذهن ما را به ما عرضه می‌کنند[B]

 

آنالیز موضوعات پاراگراف سوم:

[A] بله کاملن صحیح است و برخلاف نظر این محقق عزیز، این هشیاری، کاملن از بدن فیزیکی جداست، ولی تا زمان مرگ، با آن در ارتباط مستقیم است [سند 10]. اصولن مرگ به معنی جدا شدن همین به گفته ایشان، هوشیاری، از بدن فیزیکی می باشد.


[B] ببینید در مراکز آکادمیک جهان هنوز تمایزی مابین هوشیاری، ذهن، روح، روان و عقل قائل نمی شوند، از اینرو نمی توانند مرگ را توضیح دهند زیرا در اصل نمی دانند در یک مرگ طبیعی چه اتفاقی افتاده که بدن فیزیکی به جسد تبدیل شده و از حرکت بازمانده است، در حالی که همه ارگانها هنوز هم سالم آنجا حضور دارند. [سند 11] به این ترتیب هوشیاری برای ایشان خلاصه می شود در اتم ها و الکترون و همینطور تصور اشتباه ایشان مبنی بر اینکه ذهن ما از این عناصر تشکیل شده اند. در اینجا ایشان دچار یک سردرگمی ناشی از عدم درک صحیح از مفاهیمی است که فوقن بدان اشاره نمودم.


البته باید این امر را نیز در نظر داشت که به اصل مقاله به زبان انگلیسی دسترسی نیست و این امکان وجود دارد که مطالب ایشان، اینجا و آنجا بد ترجمه شده باشند. ولی این امر، اساس فکری ایشان را تغییر نداده است.


................................

طبق گفته دکتر کرول، قوانین هستی[A] به این ذرات اجازه نمی‌دهد که پس از مرگ فیزیکی ما عمل کنند.

او می‌گوید: «یک مانع بزرگ و غیرقابل عبور بر سر ادعاهایی هست که می‌گویند برخی از اشکال آگاهی و هشیاری پس از مرگ و تجزیه بدن به اتم‌های تشکیل‌دهنده‌ ادامه می‌یابد: قوانین زیربنایی فیزیک درباره زندگی روزمره کاملا درک شده‌اند و بنا براین قوانین هیچ راهی نیست که اجازه دهد اطلاعات ذخیره شده در مغز ما تا پس از مرگ باقی بماند[B].»

 

آنالیز موضوعات پاراگراف چهارم:

[A] من نمی دانم منظور ایشان از قوانین هستی چیست، زیرا در هیچ کدام از مراکز علمی جهان این قوانین کشف، دسته بندی و ثبت نشده اند. شاید منظور ایشان قوانین ساده فیزیکی باشد که در حرکت مابین سیارات منظومه شمسی معتبر هستند. از طرف دیگر قطعن ایشان از قوانین اولیه خلقت که ما از گزارش استاد الهی از خلقت، استخراج نموده و به ثبت رسانده ایم بی خبر هستند، از اینرو می توان نتیجه گرفت که در این مورد نیز ایشان دچار همان سردرگمی در تمایز مابین مفاهیم هستند.


[B] البته این امر صحیحی می باشد، ولی ایشان فقط یک بخش از حقیقت را درک کرده اند، زیرا به آموزش های صحیح در این مورد دست نیافته اند. در غیر اینصورت می دانستند که این اطلاعات در مکانی مانند هارد درایو(Hard drive or a hard disk or HDD) میدان مغناطیسی بزرگی ثبت می شود که فقط در بعد کوانتمی قابل بررسی می باشد. اما آنچه بعد از مرگ بیولوژیک باقی می ماند، نه تنها این هارد درایو، بلکه خود میدان مغناطیسی کوانتمی می باشد. به همین علت، با مرگ، اطلاعات در آن میدان مغناطیسی بسیار پر انرژی باقی می ماند [سند 12] .


................................

دکتر کرول برای پشتیبانی از این نتیجه‌گیری شواهدی از «فرضیه میدان کوانتوم» را مطرح می‌کند. به زبان ساده، این فرضیه باور دارد که هر نوع ذره‌ای میدان خود را دارد.[A] 

به عنوان مثال، تمام فوتون‌های جهان در یک سطح هستند، و همه الکترون‌ها و هر نوع ذره دیگر نیز میدان مخصوص به خود را دارند.[B]

 

آنالیز موضوعات پاراگراف پنجم:

[A&B] فرضیه میدان کوانتم در واقع کوششی برای ترکیب «مکانیک کوانتم» و «الکترودینامیک» کلاسیک در قالب فرمول های ریاضی می باشد تا بتواند از این راه، به سطح نوینی از درک حرکات فرمیون ها دست یابد. اما این فرضیه در هر حال فقط یک تز می باشد که حتی ممکن است بر اساس واقعیات و کشفیاتی نیز بنا شده باشد، ولی در هر حال شامل همان اظهار نظر آلبرت اینشتین می شود که این نظریه پردازی ها را ایده آلیزم علمی می دانست.
با اینحال باید تأیید نمود که نتیجه گیری این فرضیه مبنی بر اینکه « هر نوع ذره‌ای میدان خود را دارد » نظریه صحیحی می باشد که در قدمهای ابتدائی با نظریه ما در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان در مورد میدانهای کوانتمی، سازگار است. اتفاقن اگر همین یک اصل مورد تأیید دکتر کرول را با نظریه اصل جاودانگی ماده و انرژی اینشتین ادغام کنیم، و البته با توضیحات تکمیلی ما در پژوهشکده، به این نتیجه خواهیم رسید که زندگی بعد از مرگ، یک حقیقت حتمی و غیرقابل تردید است.


................................

دکتر کرول می‌گوید که اگر زندگی پس از مرگ ادامه پیدا می‌کرد، آزمایش روی میدان کوانتوم می‌توانست «ذرات روح» و «نیروهای روح»‌ را آشکار کند. [A]


آنالیز موضوعات پاراگراف ششم:

[A] فکر می کنم این اظهار نظر، یک هذیان گوئی به تمام معناست، زیرا زمانی که اصولن شما نمی دانید روح [سند 13] چیست و حتی یک پارادایم علمی نیز در این مورد وجود ندارد، بر چه اساس و چگونه می خواهید به شواهد وجود آن دست یابید. روش شما در نهایت آن خواهد بود که از طریق آزمایشات بسیار ابتدائی، اما بسیار پرهزینه بر روی ذرات و هادرون ها، شبیه آنچه در سرن [11] سوئیس انجام داده اید، به ذراتی دست یابید که در اساس، ذره، آنطور که شما می پندارید نیستند، بلکه نوعی انرژی ناشی از یک میدان مغناطیسی ویژه محسوب می شوند.


از آن گذشته تا به امروز، دانشمندان  با آزمایشات بسیار پرهزینه ای که در این رابطه به انجام رسیده اند، به هیچ دستاورد مهمی دست نیافته اند. برای اثبات این ادعای من، فقط کافی است که به برخی مقالات خانم پرفسور زابینه هوسنفلدر[سند 14]  که یک فیزیکدان نظری و همزمان یک ژورنالیست علمی در آلمان می باشد نظری بیاندازید تا ببینید، چنین آزمایشاتی  تا چه اندازه از واقعیت دور هستید. در آنجا بعد از آزمایش پر هزینه اول، یک کنفرانس علمی بسیار یر زرق و برق براه انداختند و مدعی کشف ذره خدا!!، در واقع بوزون هیگز، شدند. این همه هیاهو و بزرگ نمائی برای آن بود که دانشمندان دست اندرکار این پروژه، از اعتراض مالیات دهندگان در هراس بودند که مبادا از آنها سوال شود که دستاورد یک آزمایش پنج میلیارد دلاری چه بود؟ این درحالی است که ذره خدا(ذره الهی) [سند 15] را سالها پیش استاد الهی تشریح و طرز کار آن را نیز در درون روح ملکوتی معلوم نموده اند.


گفته می شود، بسیاری از فیزیکدانهای دانشمند و محقق سرشناسی چون اروین شرودینگر اتریشی و یا نیلز بور[12] دانمارکی از علاقمندان جدی چهار کتاب مقدس هندو یا همان وداها بوده اند، زیرا آنها به فراست به این واقعیت رسیده بودند که با علم کنونی، به هیچ عنوان به پاسخ صحیحی در مورد ایجاد خلقت دست نخواهند یافت.


بطور کلی من معتقدم که ایده بیگ بنگ را این دانشمندان از کتابهای مقدس متفاوت هندو، یهودیت و عقاید فیلسوفان بنام یونانی که خود، از شاگردان یک فیلسوف و عارف فرزانه ایرانی زرتشتی به نام اوستانس [سند 16] بودند گرفته اند، زیرا در همه این متون به این امر اشاره شده است که ابتدا، همه چیز از یک نقطه نورانی متمرکز آغاز گشت. 


در این رابطه مدتی پیش شروع به نوشتن مقاله ای علمی نمودم، ولی بزودی متوجه شدم که بررسی همه مطالب مطرح در ادعاهای غیرواقعی فیزیکدانهایی مانند کرول و یا هاوکینگ مبنی بر این که علم به جائی رسیده است که قادر به پاسخ دادن به همه معضلات و سوالات می باشد، خارج از یک یا چند مقاله است، از اینرو تصمیم گرفتم این مطالب را در قالب یک کتاب مجزا آنالیز کنم.

ضمنن باید دانست که من فردی بسیار علم گرا هستم و با مطرح نمودن چنین مسائلی قصد تخطئه علم و دستاوردهای آن را ندارم، بلکه معتقدم هنوز علم در همه سطوح، به غیر از تکنولوژی، دوران جنینی خود را طی   می کند و در آینده جهش های عظیمی را در آن شاهد خواهیم بود و این در حالی است که از نظر تکنیکی پیشرفتهای قابل توجهی را داشته ایم.


................................

این کیهان‌شناس در نشریه «ساینتیفیک امریکن» (Scientific American) نوشت: «اگر واقعا چیزی جز اتم‌ها و نیروهای شناخته‌شده وجود نداشته باشد، هیچ راهی نیست که روح بتواند از مرگ جان سالم به در ببرد[A]

او نوشت:‌ «باور به زندگی پس از مرگ، به قوانین فیزیک فراتر از مدل استاندارد نیاز دارد. مهمتر از همه این که برای ارتباط با اتمی‌هایی که داریم به قوانین فیزیک جدید نیاز داریم[B]

 

آنالیز موضوعات پاراگراف هفتم:

[A] این نظریه همان تز بسیار دگم و یکسونگرانه می باشد که استفن هاوکینگ و دوستان ایشان د ر مورد علم بدان دچار بودند و با نادیده گرفتن هزاران سوالی که علم حتی در حد یک تئوری پردازی منطقی قادر به حل آن نبوده، معتقد بودند که علم به بالاترین حد خود رسیده است. در اینجا دکتر کرول لااقل یک اگر در ابتدای اظهار نظر خود گذاشته است که تز او را شرطی می کند، اما با این حال این تز از نظر هر شخصی که دچار دگماتیسم علمی نباشد، یک مسئله غیرقابل قبول است، زیرا به غیر از اتمها و نیروهای شناخته شده که یقینن منظور وی چهار نیروی پایه ای [سند 17]  فیزیک ذرات است، فنومن های بسیار زیادی وجود دارند که علم هنوز از آنها آگاه نیست.


با تدقیق دانشمندان در آموزش های استاد الهی که تجلی آن در مقالات پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان، به ویژه در بخش «علوم تلفیقی» قابل مشاهده است، این امر در آینده تصحیح خواهد شد.

از آنجا که پیش فرض آقای دکتر کرول غلط است، نتیجه گیری او نیز صحیح نمی باشد.


[B] با این قسمت از فرمایشات دکتر کرول کاملن موافق هستم. اما عجیب اینجاست که همین اظهار نظر، خط بطلانی بر اصل تز ایشان مبنی بر اینکه زندگی پس از مرگ ممکن نیست می کشد. بله یقینن نیاز به قوانینی فراتر از مدل استاندارد حس می شود و این امر چیزی است که بسیاری از دانشمندان بدان معتقدند.


کشف قوانین ازلی و پایه ای  خلقت[سند 18] که ما از گزارش استاد الهی در مورد ایجاد جهان هستی استخراج، دسته بندی و تفسیر نموده و ارائه داده ایم، یقینن قوانین فیزیکی دیگری را طلب می کند و همه آنچه ما تا بحال در این راستا ارائه داده ایم نیز هنوز دوران جنینی این تفسیرات می باشد و در آینده، دانشمندان این راه، این قوانین فیزیکی و فرمول های ریاضی مربوطه را نیز کشف خواهند نمود.


................................

دکتر کرول نوشت: «در چارچوب نظریه میدان کوانتوم، مجموعه جدیدی از «ذرات روح» و «نیروهای روح» که با اتم‌های معمولی ما برهم‌کنش دارند، نمی‌تواند وجود داشته باشد زیرا اگر چنین بود آنها را در آزمایش‌هایمان شناسایی می‌کردیم. [A]»

 

آنالیز موضوعات پاراگراف هشتم:

[A] در این رابطه فقط می توانم بگویم، علم در آزمایشگاه هنوز حتی دلیل ایجاد و بروز ویروس های نوظهور [سند 19] را نیز نیافته است و بنابراین انتظار اینکه بشود دراین آزمایشگاه های کنونی، نیروهای روح که مربوط به بعد کوانتمی جسم می شوند را یافت، یک انتظار دور از واقعیت می باشد. با این حال در آینده این کار انجام خواهد شد.


برای اثبات آرگومنتی که بر ضد نظریه دکتر کرول ارائه دادم، خوانندگان این مقاله را به مطالعه مقاله «اصل عدم قطعیت»[ سند 20] دکتر ورنر هایزنبرگ ارجاع می دهم که در آنجا او می گوید به هر اندازه که بخواهیم دقیق تر محل یک ذره را مشخص کنیم، به همان اندازه تعیین سرعت ذره مشکل تر می شود. با این وصف انتظار اینکه در آزمایشگاه های کنونی بشود ذرات روح!! را کشف کرد، خارج از حد تصور است.


................................

او گفت وقتی که تمام دانشمندان این را بپذیرند، آن‌وقت می‌توانند شروع به درک این موضوع کنند که ذهن انسان چگونه عمل می‌کند[A]

او می‌گوید: «دلیلی ندارد درباره ایده‌های ناسازگار با دانسته‌هایمان درباره علم مدرن، بی‌اعتنا و تجاهل‌مآبانه موضع بگیریم[B]. وقتی که به تردید برای مواجهه با این مسئله غلبه کنیم می‌توانیم به پرسش‌های جذاب‌تری بپردازیم، از جمله این سوال که عملکرد هشیاری انسان چگونه است[C]

 

آنالیز موضوعات پاراگراف نهم:

[A] اتفاقن باید بگویم که شما تا زمانی که نتوانید درک صحیحی از مفهوم، روح، روان [سند 21]، عقل حیوانی، عقل انسانی[سند 22] ، و دیگر مفاهیم از این دست را بدست آورید هرگز به این حقیقت پی نخواهید برد که ذهن چیست، زیرا برای درک آن، ابتدا باید عمیقن دریابید که جاودانگی پدیده ها یعنی چه، از اینرو مجبور می شوید تئوری هایی را ارائه دهید که حتی برای خودتان هم دلچسب نیست، زیرا آن بوجه هایی را که دریافت        می دارید شما را وادار به این کار می کند.


[B] این نوع طرزفکر مرا بیاد خشگه گرایان مذهبی می اندازد که حتی حاضر نیستند به جز دگماهای خود، در باره مسائل دیگر که در تضاد با آن دگماها می پندارند، حتی بیاندیشند. حال وضعیت فکری یک متعصب مذهبی قابل درک است، اما زمانی که شما این مدل فکری را در یک پروفسور فیزیک نظری یک دانشگاه برجسته آمریکایی مشاهده می کنید، سخت دچار نگرانی می شوید که آیا تحقیقات چنین فردی با چنین تصوراتی، قابل اعتنا می باشند یا خیر؟

من فکر می کنم عقاید سخت آتئیسمی ایشان باعث ارائه چنین نقطه نظری شده است، زیرا راحت ترین راه همواره همانست که زباله را به زیر فرش جاروب کنیم و بگوئیم مشکل حل شد. 


[C] همه آنچه در این قسمت دربند [A] ارائه دادم، برای مسئله هوشیاری نیز صدق می کند.

 

توصیه من به دوستان، به ویژه به جوانان نسل جدید آن است که:

" خرد آن نیست که هر آنچه با یافته های ذهنی شما سازگار نباشد به دور بریزید، بلکه آن است که قادر باشید ابتدا آن مطالب را درک و سپس بطریق علمی و منطقی آنالیز نمایید. در غیر اینصورت بهتر است در آن مورد اظهار نظر نکنید، ولو آنکه یک مدرس دانشگاه باشید"

 با سپاس از صبر و حوصله شما در مطالعه این مقاله


 اسناد

[1] منبع مقاله دکتر شان کرول به فارسی:

به نقل از ایندیپندنت فارسی شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۴ مارس ۲۰۲۳ ۱:۱۵ با لینک زیر:

https://www.independentpersian.com/node/310891/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85/%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

 د[2]در نشریه تایم اینترنتی با لینک زیر

https://time.com/5199149/stephen-hawking-death-god-atheist/#:~:text=Stephen%20Hawking%20Was%20an%20Atheist%3A%20His%20Words%20on,God%2C%20heaven%20or%20a%20creator%20during%20his%20life

[3] بنابر آمار موسسه او ای سی دی: OECD

[4] توجه شود به مقاله «اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایم های جدید»، قسمت توضیح ریشه کلمه پارادایم از نظر توماس کون، به فارسی: نوشتاری. فایل صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله قابل دسترسی می باشد. مقاله آلمانی: نوشتاری. فایل صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله قابل دسترسی می باشد.

[5] مقاله نوشتاری- مقاله صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس می باشد.

 [6] توجه شود به گزارش مجله تایم در این مورد در لینک زیر:

https://time.com/5199149/stephen-hawking-death-god-atheist/#:~:text=Stephen%20Hawking%20Was%20an%20Atheist%3A%20His%20Words%20on,God%2C%20heaven%20or%20a%20creator%20during%20his%20life

[7]  توجه شود به مقاله «بررسی مقوله دگماتیسم»: مقاله نوشتاری. فایل صوتی و صوتی- تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[8] بنر اظهار نظر اینشتین در این مورد در مقاله:  مروری مختصر بر دستاوردهای استاد الهی

[9] در این سایت می توانید به لینک هایی جالب در این مورد دست یابید   https://viveka.de/pdf/viveka_45_Yogastudien.pdf 

[10] توجه شود به مقاله بند اتصال کوانتمی: مقاله نوشتاری. صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[11] مقاله مرگ بیولوژیک: مقاله نوشتاری. صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[12] مقاله خودیت واقعی: مقاله نوشتاری- صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[13] تعریف کلی روح، روح جمادی، روح گیاهی، روح حیوانی، روح بشری و روح ملکوتی در بخش «علوم تلفیقی» در سایت پژوهشکده.

[14] Sabine Hossenfelder

https://www.heise.de/newsticker/meldung/Missing-Link-Nichts-Neues-am-LHC-Was-nun-4221966.html

[15] توجه شود به مقاله اجزای روح ملکوتی(ذره الهی).

[16] رجوع شود به مقاله «چهار دوره تفکراتی در تمدن حاضر»: مقاله نوشتاری- صوتی- صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[17] نیروی هسته‌ای ضعیف، نیروی هسته‌ای قوی، نیروی الکترومغناطیسی و گرانش

[18] مقاله نوشتاری، فایل صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[19]  قسمت اول: مقاله  نوشتاری ، قسمت دوم: مقاله نوشتاری، فایل های صوتی و صوتی-تصویری هر دو شماره در پایان هر مقاله در دسترس   می باشند

[20]  مقاله نوشتاری صوتی و صوتی-تصویری  در انتهای همان مقاله در دسترس است.

[21] قسمت اول- قسمت دوم- روانشناسی کودک در بخش «علوم تلفیقی»

 [22] رجوع شود به مقاله «عقل و غریزه»

 

  

زیرنویس ها

[ 1] Sean M.Carroll

[2] Stephen William Hawking

[3] Scientific American

[4] Werner Karl Heisenberg

[5] Max Karl Ernst Ludwig Planck

[6] John Hasbrouck Van Vleck

[7] ALS  : Amyotrophic lateral sclerosis

[8] Erwin Rudolf Josef Alexander Schrödinger

[9] Pantheism

[10] Baruch Spinoza

[11] CERN: Conseil Européenne pour la Recherche Nucléaire

[12] Niels Henrik David Bohr

 

تحقیق و پژوهش : فرامرز تابش

              کد مقاله در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان: Hkhgdc , fvvsd dö lrhgi